سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعرانه

اسلام مکتب نیست
درباره مکتب ایران و دین اسلام

اسلام مکتب نیست

 - دکتر ابراهیم فیاض - استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران

 

مکتب، لغتی فرانسوی و یک نوع سازمان‎گرایی دانشی و معرفتی است که بایستی چهارچوب‎های مفهومی را با هم مرتبط کند. گفتیم کاتولیسم فرانسه، در یک نوع سکولاریسم تبیین شده است که همان سوسیالیسم و جامعه‎گرایی است که از آن همین سازمان دانشی درمی‎آید که نامش را گذاشته‎اند مدرسه که در فرانسه می‎گویند: «اکل». پس این اکل ریشه در یک نوع ساختار و ایدئولوژی دارد، مبنای فکرشناسی دارد. یعنی یک چهارچوب فکری دارد که بر مدرسه تأثیر می‎گذارد. این برمی‎گردد به یک نوع چهارچوب‎ فکری متعین که تابع آن اکل است. این چهارچوب فکری، اکل را تشکیل می‎دهد و یک نوع استبداد و تعیین شدید بر آن تحمیل می‎شود.

به‎طور کلی در آن‎چه ما مکتب می‎نامیم؛ مهم‎ترین مسئله، تعیین است. ما می‎خواهیم بررسی کنیم که این تعیین تا چه اندازه در دین وجود دارد. از آن‎طرف دانستیم دین نوع نگاه به زندگی را شکل می‎دهد که از آن، ایدئولوژی ایجاد می‎شود و از ایدئولوژی، اکل و مکتب به‎وجود می‎آید. پس اصل، استخراج آن اکل و مکتب است که چهارچوبی از ایدئولوژی و جهان‎پدیداری را در خود دارد. در دوره مدرن‎سازی و متجددسازی دین، فرآیند سکولاریسه شدن دین را درپیش گرفتند. اما چنین چیزی غیرممکن است، چراکه دین هیچ‎گاه نمی‎تواند ایدئولوژی و مکتب شود، چون نمی‎تواند سکولاریسه شود. پس ما چیزی با نام مکتب اسلام نداریم. این‎ها همه مدرنیسم است، همه فرانسوی است. نکته دیگری که عنوان شد، این‎که دین در زمان‎ها و مکان‎های مختلف و گسترده‎ای آمده و در پهنه‎های زمانی و مکانی بشر همیشه ظهور داشته است. حال در این مقاله بحث خود را پیرامون نقش حوزه فرهنگی ایران در رسیدن به معارف آخرالزمانی پی می‎گیریم.

خوب است بدانیم همان‎گونه که ادیان‎ در زمان‎ها بسط و گسترش یافتند، از نظر مکانی نیز همین‎طور عمل کردند. دین‎ها گسترش مکانی وسیعی داشتند و در مکان‎های مختلفی چون خاورمیانه به‎وجود آمدند. خاورمیانه چون همیشه آبادی فراوانی داشته است، می‎شود مرکز دین‎ها و همه دین‎های بزرگ بشری در این‎جا به‎وجود می‎آیند. بنابراین دین‎ها ارتباط زیادی با تمدن‎ها و جغرافیای آن‎ها داشته‎اند. پس آن‎چه در دین به‎جای مکتب‎های جغرافیایی باید بگوییم؛ حوزه‎های فرهنگی دینی است که باید روی آن بحث اساسی داشته باشیم. مثل حوزه فرهنگی اسلام در ایران که بر تشیع متمرکز شد. یا مثلا قسمت شمالی جهان اسلام که شافعی است و قسمت جنوبی و غربی که حنبلی و مالکی است، که البته این همه تصادفی نیست. چراکه مثلا حنبلی و مالکی هرگز نمی‎توانند در آسیای میانه به‎وجود آیند، چون آن‎جا اصلا مباحث عرفانی دیده نشده است.

پس نکته بحث این است که ما حوزه‎های فرهنگی دین در اسلام را داریم که حالا بعضی حوزه‎ها مانند ایران به‎شدت توانستند تئوری‎سازی کنند. در روایات آمده است که ایرانیان در آخرالزمان گسترش پیدا می‎کنند و اکثر یاران امام زمان از ایرانیان هستند و همین‎که سفیانی در عراق توسط ایرانی‎ها نابود می‎شود. سفیانی همان پان‎عربیسم مذهبی است که در آخرالزمان به‎وجود می‎آید، مثل خود ابوسفیان، همان که امام حسین(علیه السلام) را کشت. وی می‎خواست دین پیامبر را با یک نوع قبیله‎گرایی نابود کند. به‎همین دلیل امام گفتند یا شیعه ابوسفیان. درحالی‎که روز عاشورا ابوسفیان اصلا زنده نبود. این نشان می‎دهد سفیانی‎ها بحث مهمی هستند. این سفیانی‎ها همان قبیله‎گرایی در مقابل دین‎گرایی امام (علیه السلام) بودند. روز عاشورا سفیانی در برابر دین ناب ایستاده بود و ایرانی‎ها همان دین ناب را دارند. پیامبر نیز زمانی‎که آیه نازل شد: قومی می‎آید برتر از قوم عرب و می‎خواهد عرب را هدایت کند و عرب با آن می‎جنگد. در پاسخ آن‎ها کیستند؟ فرمودند: قوم سلمان است. در آخرالزمان، ایرانی‎ها مبدع دین در سطح جهانی می‎شوند. پس حوزه فرهنگی ایرانی‎ها تمدن‎ساز بوده در اسلام.

تمدن موالی را به‎وجود آورده و در آخرالزمان جهان را به دین دعوت خواهد کرد و قم گسترش پیدا خواهد کرد و زمین‎هایش با طلا خریدوفروش می‎شود، چراکه به حرم اهل‎بیت(علیهم السلام) تبدیل می‎شود. انقلاب اسلامی شروع می‎شود و مردم می‎ایستند و می‎جنگند و تا آخرش می‎روند و قصه سفیانی را در عراق حل می‎کنند.

بنابراین این یک حوزه فرهنگی دینی اسلامی است نه یک مکتب ایرانی یا عراقی یا فلان. مکتب را به‎فرض در ادبیات می‎توانیم بگوییم، ولی در دین نه. چون دین به‎شدت سیال است و هرگز نمی‎تواند چهارچوب‎دار باشد؛ چراکه براساس اعتقاد و ایمان بنا می‎شود. این ساختار یک حوزه فرهنگی تاریخ‎ساز است. این حوزه فرهنگی ایرانی است نه مکتب ایرانی. این بحث مکتب، همان اکل فرانسوی است که اشکال دارد. ما یک حوزه فرهنگی ایرانی داریم که درگذشته فعال بوده و در آینده هم خواهد بود. بسیاری از ریاضی‎دان‎های جهان را در ایران می‎بینیم که حوزه‎های فرهنگی ایرانی‎ها را تولید کردند. و هنوز هم بحث بسیار دارد. این یک حوزه فرهنگی تولیدی است در جهان اسلام در گذشته و حال و آینده.

پس اسلام مکتب نیست، یک دین است که در حوزه‎های فرهنگی مختلفی متجلی می‎شود. مثل حوزه فرهنگی حجاز، شام، ایران، شمال آفریقا، آسیای میانه. بنابراین، این حوزه‎های فرهنگی باید بررسی شود؛ نه‎این‎که مکتب‎سازی شود. چون مکتب‎سازی در نهایت به ناسیونالیسم تبدیل می‎شود. علتش هم این است که ناسیونالیسم، محمل ساختاری تمام ایدئولوژی و فلسفه‎های غربی بوده است. ناسیونالیسم که در مقابل دین‎گرایی عام کاتولیسم ایستاد و جهان مسیحیت را دو قسمت کرد و بعد همین‎طور قسمت‎های مختلف دیگر، از ملی‎گرایی به‎وجود آمد. مباحث کاتولیسم و پروتستانیسم و غیره که همه مبنایش ملی‎گرایی و پادشاهی بود، که نهایتا منجر به فلسفه کانت و دکارت شد که در همه آن‎ها ملی‎گرایی زیادی وجود دارد. اما ملی‎گرایی در مقابل دین‎گرایی ایستاده بود.

تا زمان ناپلئون که سکولاریسیشن به‎وجود ‎آمد و ایدئولوژی‎ها به اکل تبدیل شدند. پس اگر بخواهیم حوزه‎های فرهنگی را نیاوریم و به‎جای آن بگوییم اکل و مکتب‎گرایی، خودبه‎خود موجب ناسیونالیسم می‎شویم. و اگر حوزه‎های فرهنگی جهان اسلام را بررسی کنیم، حوزه فرهنگی ایران را بسیار برجسته و تولیدکننده تمدن و آینده‎ساز می‎یابیم؛ که انقلاب اسلامی مطلعش است. در جنگ‎ با سفیانی زمانه یعنی صدام نیز، ما در مقابل یک پان‎عربیسم صدامی و کویتی و عربستانی و مصری ایستادیم و دین را مطرح کردیم که هنوز هم ادامه دارد. حالا هم که سفیانی عربستانی به‎وجود آمده که متأسفانه جلوی ما ایستاده‎ است.

این مباحث اشکالی ندارد. چراکه: و ماارسلنا مِن رسول الا بِلساِن قومه لِیبین لهُم. هیچ پیامبری جز به لسان قومش فرستاده نشده است. این حوزه‎های فرهنگی را می‎رساند. و کلِمه السوی نیز می‎تواند مرکز تفکرها باشد. خود قرآن هم این نوع تنوع فرهنگی را قبول دارد: یا ایهاالناس اِنّا خلقناکم مِن ذکر و اُنثی و جعلناکم شُعوبا و قبائلا لِتعارفُوا. نکته مهم لِتعارفُوا است و سپس می‎گوید اِنّ اکرمکم عِند‎ا... اتقاکم. این بحث بسیار مهم؛ همان توحیدی است که تکثر یافته است. همانند آفتابی که بر همه‎جا می‎تابد و هرجا رنگ خاصی می‎گیرد. قله کوه با ته دره رنگش متفاوت است گرچه بر همه یک آفتاب تابیده است؛ باوجود تفاوت‎شان همه به یک توحید بازمی‎گردند. اِنّ اکرمکم یعنی همین. صرف تکثر، شرک نیست و قرآن نیز این را قبول دارد
5/5 ستاره ها (11)